love21

عاشقانه های ساده و صمیمی

love21

عاشقانه های ساده و صمیمی

سلـــــــــام خوش اومدیــــــن نظر یادتون نــــــــــره
love21

سلام دوستای مهربون
اولا بگم ازتون متشکرم ک به عاشقانه های من و عشقم اومدین
باید بگم این بلاگ با عشق ساخته شده
علت 21 هم ک نوشته شده ب این دلیله ک ما 21اردیبهشت باهم اشنا شدیم و داستان بلندی داره
از عشقم 4سال و اندی کوچیک ترم
اما عشق سن نمیشناسه
از خدا میخوام همه عشقی شبیه مارو تجربه کنن
دعا کنین هرچه زودتر ببینمش
با تشکر
دوستون داریم

وبلاگ دوستان
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
تبلیغات
مطالــب ارســـالی شما تــبـــــادل لیـــنــک

به سلامتی مادرا ☺

که وجودشون گرمابخش زندگی و قلبـ♡ـمونه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۳۶
yas ,respina

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۳۵
yas ,respina

▰ مجری: امروز میخوام یه معما بپرسم ببینم کدومتون از همه باهوش تره
▱ پسرعمه: ای بابا الآن میفهمه من از همه باهوش ترم ریا میشه!

▰ مجری: فامیل دور چرا سرت رو انقدر تکون میدی!؟
• فامیل دور: آقای مجری خیلی وقته از مغزم استفاده نکردم دارم گرم میکنم یه وقت رگ به رگ نشه!

▰ مجری: اون چیه که تو غذا می ریزن، اشک آدم رو هم درمیاره!
• فامیل دور: گوشت!

▰ مجری: تا حالا دیدی گوشت اشک کسی رو دربیاره!؟
• فامیل: این مقاومت ماست که رفته بالا ... وگرنه با این پولی که بابت گوشت میدیم، باید خون گریه کنیم !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۴
yas ,respina

غیـــرتت کـــــجاست ؟

زمانـــی کـــه معشــــوقه ات

از تـــــجاوز تنــهایی رنــــج می کشیـــد

،

بـــه جـــای درکـــش

ترکـــش کــــردى …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۱
yas ,respina

ابتــدا ” شُمــ ـا ” بـــود

بعـــد ” عزیــ ـز دلــ َـﭞ ” شـــد

و

امـــروز دوبــاره ” شُمــ ـا ” شـده

درســﭞ مثــل وقتے ﮐﮧ خوابـــ مے بینے

و

صبحــ بـــاز مے گردے سر جـــاے ِ اولـــــ ـﭞ …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۰
yas ,respina

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۲۴
yas ,respina

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۰
yas ,respina

بوی گندم بوی باران می دهی / بوی عطر تازه ی نان می دهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۲
yas ,respina

دلم جمعه‌های بچگی می‌خواهد. جمعه‌های تابستان کودکی.

همان روزها که ظهرها فقط بلد بودیم پنج شش نفری لای دست و پای بزرگترها که سفره می‌چیدند بدویم و فریادشان را به آسمان ببریم که بچه برو کنار. بچه نکن.

اما باز بدویم و بخندیم و به ته دیگ و کتلت و سبزی‌ها ناخنک بزنیم.

دلم خنده‌های نیمه شب تابستان را می‌خواهد وقتی پنج شش تشک کنار هم پهن می‌کردیم و ریز ریز توی تاریکی می‌خندیدیم و مادربزرگ از اتاق بغلی خوابالود هی داد می‌زد بخوابید و ما هی می‌خندیدیم ..

سال هاست جمعه نداریم ..
این روزها دیگه تلویزیون و سریال و لپتاپ و تکنولوژی اجازه نمیده بریم تو حیاط بشینیم و از با هم بودن لذت ببریم.
حتی تو خونه با پرده های کشیده شده روی مبلهای راحتی هم که نشستیم، حضور همدیگه رو حس نمی کنیم و هر کسی سرش تو موبایل خوذشه.

هییییییییی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۹
yas ,respina

گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم ...

هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد...
هی چای ام سرد بشود
هی دلم گرم...

آنجا که چای ات سرد می شود
و دلت گرم
"خانه مادر است"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۶
yas ,respina